میبینی حتی درخت هم، خزان عمرش که میرسد به برگهای رنگین ریخته شدهاش مینازد ! . . . به ما که نه، برای آنها که نهالتان را کاشتند و آب دادند کدام برگ رنگینتان را پای این درخت سی ساله میریزید...؟!
هوس مثِ جکوزیه، اولش خیلی داغه ولی هر چی بیشتر میری تو سردتر میشه و آخرش بهش عادت میکنی، عشق مثِ سونا داغه و هر چی بیشتر توش میمونی داغتر هم میشه و نمیشه بهش عادت کرد.
چه تفاوتی می کند ؛
تو از شهر خنده می آیی و من از شهر گریستن های ِ بی صدا ،
یا من از شهر خنده می آیم و تو از شهر گریسته های ِ بی شمار !؟!
این دو وارونه هم اند و سایه به سایه هم اند ، اما . . .
من تلاقی شان را روی ِپـل دستهامان
بر زمین چشم هایت که به کاریز ِ نگاهم می رسد دوست می دارم !ا
پسر بچه به دختر بچه نگاه میکنه. دختر بچه میره سمتش و از تو بسته پفک، 2 تا دونه بهش میده. پسر بچه پفک رو می خوره و می خنده، دختر بچه بر می گرده و می خنده . . یادمون باشه از هم دریغ نکنیم، حتی یک سلام رو، حتی یک لبخند رو.
اولش چت تو یاهو بورس بود، بعدش شد کلوپ، اورکات، بلاگفا، پرشینبلاگ، توییتر، فیسبوک، تراوین، بلاگر، ورد پرس و از همه مهمتر گودر ، پروژههای بعدی چی میتونه باشه ؟
با شدت و هیجان میاد و بهم میگه: عمووووو کجاها سیر میکنی؟؟ یه نگاه بهش میکنم و بهش میگم: مینی مالیده. با تعجب بهم نگاه میکنه و با خنده میگه: د ِ نشد دیگه، این دفعه تمام مالیده، از گلگیر جلو تا گلگیر عقب، پیاده شو، وایسا تا افسر بیاد !!!!
آن بسیجی ادعا میکرد برای عزت، شرف و آبرو میجنگد. دانشجوی جوان مدعی بود که برای آزادی می جنگد. بیشتر که فکر میکنم میبینم به راستی این روزها هرکس برای آنچه ندارد میجنگد!
فکر می کردم دیگه سنگدل شدم چون توی یه کتاب دینی نوشته بود گناه زیاد آدم رو سنگدل می کنه دیگه نمی تونه گریه کنه. . . . دیروز خیلی خوشحال شدم وقتی عالمه اشک ریختم. . . پیاز نبود که لامصب.انگار مصیبت رنده می کردم
بیخ ِ گوش ، جایی ست که خطر می خواهد از آنجا رد شود اما دعای یک پیرزن که چند دقیقه قبل اش به او کمک کرده ای تا بار اش را بیاورد ، نمی گذارد باد خطر هم به گوش ات برسد !
همیشه وقتی توی حموم، زیر دوش هستم، کلی سوژه ناب واسه نوشتن میاد تو ذهنم، . . اما به محض اینکه از حموم میام بیرون، دیگه هیچکدومشون یادم نمیاد. . . چاه فاضلاب خونه پر شده از سوژه هایی که آب همه رو شسته و با خودش برده ته چاه !!!
زندگی بهسان یک مرداب ساکن جاریست! بعدتر اضافه شد: همهی حرفها گفتنی نیست! میشود خواهش کنم قبل از زیر سوال بردن حرفها رویشان کمی هم که شده فکر کنید؟
این یکی: چی داشتی؟ اونیکی: سه جفت چشم، پنج تا بناگوش، هفت هشت تا هم پاچه. اینیکی: خب حسابت میشه به عبارت... تومن، چک رو برو از حسابداری بگیر. واسه 16 آذر هم بیا لازمت داریم.
یکی از آثار گرافیکی مرحوم ممیز چهار تا خط هست و یک دایره . بعدش کلی جایزه گرفته . شرط می بندم اون کار رو اگر من انجام بدم ، می گن این چرت و پرتا چیه می کشی ؟ همینه دیگه وقتی معروف بشی هر چرت و پرتی که بگی و بنویسی(!) و بکشی و بسازی رو همه می گن : wwwooowww عجب خدایی !
بارون میاد جر جر پشت خونه هاجر هاجر عروسی کرده دمب خروسی کرده . پ.ن: دو تا دستا زیر چونه، پشت پنجره، قطره های بارون که میخوره به شیشه و مامانی که نمیزاره بری توی حیاط بازی کنی و مجبوری پشت پنجره کز کنی و بارون رو تماشا کنی