جادهی آبِ حیات
آزادی، مسیریست طولانی.
نه راهِ میانبر دارد، نه کوچهی علیچپ.
برچسبها: حسن اسماعیلزاده
از گناه بترس و از این ترس بمیر
چه خوشبختند زوجهایی که به خاطر عشق به یکدیگر به دام هوس نمیافتند، نه به خاطر ترس از گناه.
برچسبها: پنگول
با احترام به همه مردهای درجه یک
خوبی گوش دادن به موسیقی، وقتی خانه نیستی، وقتی مثل همه آدمها دلت گرفته و یک گوشه ی خیابان را گرفته ای و قدم میزنی، این است که متلکهای یک مشت مرد درجه سه را نمیشنوی.
برچسبها: یوتاب
تا ریخت، تاریخ
حکایت دیکتاتورهای لو-رفته، حکایت مردیست که بیلباس در توالت عمومی نشسته و بعد از انجام کار، تازه چشماش افتاده به توهینی که روی دیوار توالت بهاش شده. چون از طرفی دلاش خنک نمیشود اگر فقط توهین را پاک کند، و از طرف دیگر نمیخواهد دیوار را خرابکند و عریانیش را دیگران ببینند، هی از سر خشم سیفون میکشد!
عاقبت
نوشتهی دیوار به آب پاک نمیشود،
شنا هم که نمیداند...
برچسبها: یکبارگی
صاحب خبر
نور را نشانش دادم، بیخبر از آنکه؛ او خودش خورشید است...
برچسبها: حسن اسماعیلزاده
از زندگیهای ذهنی
حادثهها، هیچوقت به تلخی یا شیرینی خاطرهها نیستند...
.
برچسبها: یکبارگی
منشور حقوق اشیاء!
اون واسه 2500 سال پیش بود که حرف از حقوق بشر میزدیم؛
امروز، حتی برای یک صندلی خالی نیز احترام قائلیم..!
برچسبها: حامد اویسی
صلح
گلولهی اوّل به بازویش خورد. گلولهی دوّم سینهاش را شکافت.
امّا سرباز از پا نیفتاد، اسلحهاش را عصایش کرد و به تیرکی تکیه داد،
که پرچمی سفید بر فرازش در اهتزاز بود.
برچسبها: حسن اسماعیلزاده
ایران، آبستن حوادث بزرگیست
وقتی عراق، هشت سال به او تج.اوز کرد.
برچسبها: احمد شریفی زمیدانی
جام ولایت
فوتبال یک ورزش انفرادی است.
برچسبها: دارکوب
جمهوري لوط فاشيست
همصدا مي شويم...
همبسترمان مي شوند!
برچسبها: سه ملاقه دار
خوابِ غفلت
سگ اصحاب کهف سیصد سال خوابید تا آدم شد، ما با روزی هفت هشت ساعت کجا رو میخوایم بگیریم؟
برچسبها: فری هلپر
دستِ بسته
آدما دو دستهان، یا نمیفهمن یا بعد از یه مدّت یاد میگیرن نفهمن!
برچسبها: فری هلپر
سیاست دست پیش
[ژانر]
اینهایی که یک مطلب انتقادی را لایک میزنند و شر میکنند که از خودشان رفع اتهام کردهباشند!
برچسبها: یکبارگی
تو مو بینی، من روسری
به سلامتیِ بز که گفت مَــعـ(نویات)؛ نه گاو که گفت مـــا(دیات).
برچسبها: فری هلپر
گوشههای تنهایی
آن روح حقیقی آدمهای دنیای مجازی را نه در هیاهوی پر هیجان لایکخور، که اتفاقن در کملایکترین نوشتههای سوت و کور باید پیدا کرد...
برچسبها: یکبارگی
سحرخیزان خوابآلود
خوشبختانه اولین منشور جهانی حقوق بشر را ما نوشتهایم، متاسفانه آخرین منشور جهانی حقوق بشر را هم ما خواهیم نوشت!
.
برچسبها: یکبارگی
کمبود محبت
نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه.
برچسبها: فری هلپر
منشور حقوق بشر
تشنهی آبیم،
کوزهی گلی میآورند.
برچسبها: دارکوب
خروس نشان
مهم این نیست که اول مرغ بوجود آمد یا تخم مرغ...
می خواهم بدانم خروس بی چاره این وسط چه کاره است؟!
برچسبها: سه ملاقه دار
همت مضاعف، کار مضاعف
لایحه تعطیلی همیشگی مملکت و عزیمت و سکونت دائمی مردم ایران در شمال کشور، تقدیم مجلس شد.
برچسبها: احمد شریفی زمیدانی
نوستالژیِ دورانِ دبستان
پسره به دوستش گفت: دستهاتُ بکن توو جیبت، حالا بشمار ببین چند تا انگشت داری،
بعد همدیگه رو نگاه کردند وُ از تهِ دل خندیدند...
برچسبها: حسن اسماعیلزاده
شیرجه باید زد!
زندگی استخر بزرگی ست ؛
که تا زمانی که در قسمت عمیق آن شنا نکنی ،
لذت زندگی کردن را تجربه نخواهی کرد.
برچسبها: فرناز
روزهخوار
به دادگاه میبردندش.
میگفتند که درحال رساندن گرد و غبار غلیظ به حلق دستگیرش کردهاند.
برچسبها: پنگول
مبادا که انقلاب به دست نامحرمان بیفتد...
صدای ما را خفه می کنند ،
سیمای ما را پخش نمی کنند؛
از صدا و سیمای نامحرمان بیش از این انتظار نیست.
برچسبها: فرناز
خودکفآیی
آردِ خوبیست.
به آسیاب ببرید.
برچسبها: حسن اسماعیلزاده
نقاب دموكراسی!
+ مي گن دور بعد مشايی می خواد كانديد بشه!
- رای نمياره!
+ مگه احمدی نژاد رای آورد؟
برچسبها: تلخک
رنگین کمان
آنهایی که مبنای زندگیشان لذتبردن از همهچیز است، هیچوقت یک لذت حقیقی را تجربه نمیکنند. لذتهای حقیقی تازه بعد از چشمپوشی از لذتهای کوچک است که پیداشان میشود...
. برچسبها: یکبارگی
نوستالژی روز قدس
مهمترین خاطرهی من از روز قدس برمیگرده به سوال همیشگی هستههای گزینش ادارهجات که میپرسیدند:
روز قدس ناهار چی خوردی؟
برچسبها: پنگول
ساعت
گفت: اَه، مُردهشورهِ این ساعت را ببرند که هیچوقت زمان را درست نشان نمیدهد و پرسید: ساعت چند است؟
کسی جوابش را نداد. حتا نگاهش هم نکردند.
دوباره پرسید، اینبار با لحنی خشنتر. گفت: تا صبح چه قدر مانده؟ کسی از شما لعنتیها چیزی میداند؟
یکی از مردها گفت: بیخودی شلوغ نکن، به ما اجازه نمیدهند ساعت داشته باشیم.
آسمان کم کم داشت روشن میشد. سیگاری روشن کرد، پکی عمیق از آن گرفت، دودش را بیرون داد وُ بلند گفت: وقتی بیایند و شما خوکها را ببرند من هم راحت میشوم. سر و صورتی صفا میدهم و به قرارم میرسم. عصر که سرِ پستم برگردم، گروهِ دیگری را برای اعدام میآورند. شاید یکی از آنها ساعت داشته باشد.
برچسبها: حسن اسماعیلزاده
جمود فكری
مرده، به منطق زنده نمی شود!
برچسبها: تلخک
قشر متوسط = قشر بدبخت
در جنگل هر اتفاقی بیفتد، شیرها و مورچهها به زندگی خود ادامه میدهند..!
برچسبها: حامد اویسی