۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

کارم از گریه گذشته، بدان می خندم!

گریه که می کنیم، اشک ها صورتمان را قلقلک می دهند، بعضی وقت ها از بس قلقلکمان می آید بعد از گریه می خندیم، آن وقت است که جایگاهمان را دیوانه خانه شهر می خوانند!

برچسب‌ها:

4 نظر:

در ۵ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۰:۰۵, Blogger حدیث بی قراری یک مرد گفت...

با اینکه در جبهه رقیب هستی ولی خوشم اومد !!

 
در ۵ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۹:۲۲, Anonymous کرو گفت...

خیلی حس و ایده خوب بود، اما به نظرم بیشتر میشد روی جمله بندی و ترکیبش فکر کرد.. جوری که خیلی دلنشین تر بشه..

 
در ۵ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۳۹, Blogger درسا کیا گفت...

کرو@
موقع گریه آدم به جمله بندی فکر نمی کنه!

 
در ۵ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۲۴, Anonymous کرو گفت...

بعد گریه چی؟

:) ;)

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی