۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

زندان انفرادی

تنها سلولی که آرزو دارم واسه همیشه توش حبس بشم
سلول های تن توئه.


میگم فقط خدا کنه انفرادی باشه.

برچسب‌ها:

25 نظر:

در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۲۱, Blogger Elham گفت...

***


خدا کنه انفرادی باشه !!!



ـــــــ


خیلی قشنگ بود !


***
Elham
***

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۵۱, Blogger قاصدک گفت...

به این می گن آرزو

;)

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۵۹, Anonymous ناشناس گفت...

انفرادي تا ابد
سلولاهم كه زيادن،تكراري نميشه،هر روز يكي
;)wink

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۱۹, Blogger داریوش گفت...

رضا جان فک کنم دوستان تو رو از نزدیک ندیدن، وگرنه برادر من تو هم دست کمی از من نداری
آخه برادر من با اون هیبت تو کدوم سلول انفرادی جای میشی؟؟
بی خیال انفرادی شو
.
.
مرسی رضا، تا باشه از این زندان ها

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۵۲, Anonymous کرو گفت...

هی پسر! چقد دوس داشتم این و

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۴۱, Blogger نویسنده مهمان گفت...

نافرم هوس انفرادی کردیاااااااااا

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۵۲, Blogger نویسنده مهمان گفت...

تو سلول تنها نیستی اونم هست

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۱۰, Blogger رضا گفت...

اونم هم هست؟ کی ؟

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۵۷, Blogger نویسنده مهمان گفت...

خودش دیگه

صاحب سلول

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۹:۳۵, Blogger رضا گفت...

خب اون که خیلی خوبه
من که اینجوری دوس دارم.زندانبان هم باشه عالیه

 
در ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۳۵, Anonymous ناشناس گفت...

دوست شين با زندانبانتون،ديگه صفاااااااا

 
در ۱۳ دی ۱۳۸۸ ساعت ۴:۳۱, Blogger Shiva Hashemi گفت...

خدا کنه انفرادی باشه آیا؟

اگه نبود چی اونوخ؟

 
در ۱۳ دی ۱۳۸۸ ساعت ۴:۳۲, Blogger Shiva Hashemi گفت...

چه بامزه- نمیشه دکمۀ نظر منفی رو فشار داد اینجا دیگه:))

 
در ۱۳ دی ۱۳۸۸ ساعت ۸:۵۷, Blogger صبــــا گفت...

هي
منم دوس داشتم اين پست رو
:)

 
در ۱۳ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۳۱, Anonymous ناشناس گفت...

اول اینکه دوسش داشتم

دوم اینکه ببین ری ضا جان شاعر میگه:

رفتم راسته‏ى پرنده فروش‏ها و
پرنده‏هايى خريدم
براى تو اى يار

رفتم راسته‏ى گلفروش‏ها و
گل‏هايى خريدم
براى تو اى يار

رفتم راسته‏ى آهنگرها و
زنجيرهايى خريدم
زنجيرهاى سنگينى براى تو اى يار

بعد رفتم راسته‏ى برده‏فروش‏ها و
دنبال تو گشتم
اما نيافتمت اى يار

 
در ۱۳ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۱۲, Anonymous ناشناس گفت...

محشر

 
در ۱۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۴۶, Anonymous ناشناس گفت...

سيستم نظر دهي فعلي يك اشكال دارد.و انهم اينكه پست آخر هر چه قدر بيشتر در تاپ بماند تعداد مثبت بيشتري مي گيرد.

 
در ۱۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۵, Anonymous نگار گفت...

چه قشنگ نوشتي رضا،خيلي خوبه آدم يه مجموعه سلول(=يك نفر)داشته باشه

 
در ۱۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۷, Blogger رضا گفت...

آهای آهای.....

یکی بیاد آپ کنه.
اصلا کسی میاد مینی مالیده این روزا؟

 
در ۱۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۵۹, Blogger نویسنده مهمان گفت...

حاجی داری واسه این ماه شاخ و شونه می کشی ها

 
در ۱۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۵۹, Blogger نویسنده مهمان گفت...

حاجی داری واسه این ماه شاخ و شونه می کشی ها

 
در ۱۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۴۸, Blogger Unknown گفت...

بسیار دوستش داشتیم این را...
عالی بود

 
در ۱۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۵۱, Anonymous ناشناس گفت...

مردا همیشه اولش آرزوشون سلول های یک تنه! بعدش که می گذره هی همینجوری نکه سلولا تکثیر میشن، آرزوها هم همراه با اونا تکثیر میشن ! :|

 
در ۱۵ دی ۱۳۸۸ ساعت ۸:۴۸, Blogger م. گفت...

حاجی این روزا همه کهریزکن. بیست -سی تایی میریزن تو یه سلول، آخرش باتوم و ... !
شما فعلا بی خیال حبس شو. بیا تو ورزگاه خودم ورزش کن. اختصاصی اختصاسی

 
در ۱۶ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۳۵, Anonymous سوگلی گفت...

هورااااااااااا تونستم بنویسم بالاخره این مینی مالیده رخست داد به من


آقا تشریف بیارید ، سلولش انفرادیه انفرادیه قدمتون سر چشم

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی