۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

صفر و یک

بویی از احساسات درهم و برهم نبرده بود ، همیشه عده ای دوست بودند و عده ای دشمن !

برچسب‌ها:

4 نظر:

در ۲۹ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۴۰, Anonymous ناشناس گفت...

يعني هيچي براش نسبي نبود!

 
در ۲۹ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۰۵, Blogger BānØØЎê ĢĦām گفت...

صفر يا بينهايت
مرا كه داشت بي نهايت مي پنداشت خود را
و حال بي من گويي صفري بيش نيست
اما باز فرياد بينهايت بودن سر مي دهد.

 
در ۳۰ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۴۴, Anonymous محمد همیشگی گفت...

To be or not To be, That's the question.
Whe always deal with things such that.
That's not a new problem.
That's our everyday DISASTER!

 
در ۱ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۵۹, Blogger Sam گفت...

صفر یا بینهایت
مرا که داشت صفر میپنداشت خود را
و حال بی من گویی همان صفر است که از فریاد بی نهایتم ،بینهایت گشت

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی