به یاد مادرم ، "از بس که جان نداشت"
وقتی به جای کلاغ در آن بازی کودکانه، گفتم: مامان پـر،
خندیدی و گفتی: «من که پر ندارم».
بزرگتر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی.
«سید علی بنی جمالی»
خندیدی و گفتی: «من که پر ندارم».
بزرگتر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی.
«سید علی بنی جمالی»
برچسبها: نویسنده مهمان
4 نظر:
این از اون پستاییه که دل منو میسوزونه...
دعوت میکنم پست 133 وبلاگمو بخونی
هنوز تو صفحه اولمه
ممنونم از مدیریت مینی مالیده
agha paget aalie ali jan
ناشناس عزیز
اگه منظورت همین وبلاگه باید بگم این وبلاگ گروهی هستش و سید علی عزیز به عنوان نویسنده مهمان به ما افتخار حضور دادند.
با تشکر
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی