اعتراف
نه گندمی خورده بود و نه آسایشی چشیده بود.
دیگر نه به جای تازیانه ها فکر میکرد و نه به اعتراف خوردن گندم جلوی دوربین
فقط دلش می خواست بهشت رو ترک کند و به جهنم پر از آرامش رود.
دیگر نه به جای تازیانه ها فکر میکرد و نه به اعتراف خوردن گندم جلوی دوربین
فقط دلش می خواست بهشت رو ترک کند و به جهنم پر از آرامش رود.
برچسبها: مهدی مهدیزاده
3 نظر:
عالي بود
*
اعتراف مي كنم من خواهان جهنم هستم
من میرم بلیط بگیرم
عالی
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی