البت سرسره بازی یاانه هاست از جیبمان به جیبشان. دوستی خاطره ای تعریف می کرد که دخترش 2 تا شعر بلد بوده.یکی آقا پلیسه ،یکی هم یه توپ دارم.ازش می خوان که تو مهدشون براشون شعربخونه.اونم گلوش رو صاف می کنه و می خونه : شبا که ما می خوابیم ؛ نمی دونی تا کجا میره! خوش باشین.
12 نظر:
با حرفت كاملا موافقم!
بابا دقت!
ایشالله جیبش سولاخ بشه.
زیادی ساده بود !
خيلي خوب بود
جيبشون بتركههههههههههه
ایول داره
حرف حساب!
البت سرسره بازی یاانه هاست از جیبمان به جیبشان.
دوستی خاطره ای تعریف می کرد که دخترش 2 تا شعر بلد بوده.یکی آقا پلیسه ،یکی هم یه توپ دارم.ازش می خوان که تو مهدشون براشون شعربخونه.اونم گلوش رو صاف می کنه و می خونه :
شبا که ما می خوابیم ؛ نمی دونی تا کجا میره!
خوش باشین.
No more jib
هیییییییییییییی کاش فقط جیبشون بود!
دختر حاجی که داره توی یه بلاگ دیگه هم می نویسه !
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی