برچسبها: فرناز
ارسال توسط ناشناس @ ۲۱:۵۳
یاد شعر کوچ بنفشهها ی دکتر شفیعی (کدکنی) افتادم.اگه نخوندی بخونش، خیلی قشنگه
همراه بودنش درستولي درد بودنشو شك دارمحسم باهات يكيه ولي درد نيست چون آدم دردي رو كه ميتونه رها كنه اينجوري واسش دل دل نميكنه
مشکل اینجاست مریم جاننمیشه رهاش کردبرای من درده ، خیلی هم درد دارهاما هر جا که بریم زیر سایه یه پرچم دیگه هم بریم و زندگی بکنیم بازم این طون درد داره ، هیچ جا وطن آدم نمیشه
کوچ بنفشه ها در روزهای آخر اسفندکوچ بنفشه های مهاجرزیباست در نیمروز روشن اسفندوقتی بنفشه ها را از سایه های سرددر اطلس شمیم بهارانبا خاک و ریشه_میهن سیارشان_در جعبه های کوچک چوبیدر گوشه ی خیابان، می آورند.جوی هزار زمزمه در منمی جوشد: ای کاش... ای کاش آدمی وطنش را مثل بنفشه ها(در جعبه های خاک)یک روز می توانستهمراه خویشتن ببرد هر کجا که خواستدر روشنای باراندر آفتاب پاک
نشنیده بودمش ، الان سرچ کردم و خوندم دیدم قشنگ بودواقعا قشنگ بود
خوب بودبه دلم نشست
ممنون گلادیاتور جان
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی
کم هم زیاد است.
اشتراک درپستها [Atom]
7 نظر:
یاد شعر کوچ بنفشهها ی دکتر شفیعی (کدکنی) افتادم.
اگه نخوندی بخونش، خیلی قشنگه
همراه بودنش درست
ولي درد بودنشو شك دارم
حسم باهات يكيه ولي درد نيست چون آدم دردي رو كه ميتونه رها كنه اينجوري واسش دل دل نميكنه
مشکل اینجاست مریم جان
نمیشه رهاش کرد
برای من درده ، خیلی هم درد داره
اما هر جا که بریم زیر سایه یه پرچم دیگه هم بریم و زندگی بکنیم بازم این طون درد داره ، هیچ جا وطن آدم نمیشه
کوچ بنفشه ها
در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشه های مهاجر
زیباست
در نیمروز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه
_میهن سیارشان_
در جعبه های کوچک چوبی
در گوشه ی خیابان، می آورند.
جوی هزار زمزمه در من
می جوشد:
ای کاش...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز می توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
نشنیده بودمش ، الان سرچ کردم و خوندم دیدم قشنگ بود
واقعا قشنگ بود
خوب بود
به دلم نشست
ممنون گلادیاتور جان
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی