۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

اتفاق

بار ِ اوّل که اون خانم رو دید، می‌خواست شام سفارش بده، توو یه رستوران ِ کوچیک نزدیک به آپارتمانش.
صبح ِ روز ِ بعد اون رو توو ایستگاهِ اتوبوس دید که یه بارونی ِ بلند پوشیده بود.
روز ِ سوم که برا شام به رستوران ِ همیشگی می‌رفت همون زن رو دید که داره وارده رستوران می‌شه.
شامشون که تموم شد مرد به زن گفت: چه کیفِ قشنگی دارید، خیلی برازندتون هست.
زن گفت: ممنونم، هدیه‌ی همسرمه.
مرد ادامه داد: همسر ِ من یه کیف داره، درست شبیه به اونی که شما دارید، نمی‌دونم از کجا خریده.
زن جواب داد: کراواتِ خیلی شیکی زدید، شوهر ِ من هم یه کراوات می‌زنه درست مثل ِ مال ِ شما، البته همه‌ی کراوات‌هاش رو من براش می‌خرم، امّا هیچ‌وقت ازش نپرسیدم اونی که شبیه به کراواتِ شماست رو از کجا گرفته...

برچسب‌ها:

8 نظر:

در ۱۹ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۰:۳۴, Blogger Unknown گفت...

این الان مینیماله!؟!؟!؟:دی

 
در ۱۹ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱:۵۹, Anonymous شه روز گفت...

In the Mood for Love . . .

 
در ۱۹ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۲:۲۵, Anonymous ناشناس گفت...

بهترین فیلم

 
در ۱۹ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۱۴, Anonymous ناشناس گفت...

:|

 
در ۱۹ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۲۴, Anonymous ice گفت...

به خدا گیج شدم !!! میشه یه نفر بهم بگه این دوتا بالاخره با هم اشنا بودن؟؟؟!!!!
من اصلا" گیج نیستما ولی اینو نفهمیدم :(

 
در ۱۹ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۵۸, Anonymous بردیا گفت...

خودشون نه .
زن این با شوهر اون آشنا بوده.

 
در ۲۰ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۲۳, Anonymous ارغوان گفت...

منم اومدم بگم
in the mood for love
دیدم قبل از من گفتن

 
در ۱۰ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۳۴, Anonymous رخساره گفت...

چه جالب است و غم انگیر

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی