۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

به زودی

ــ خیلی نگران اون بچه هستم؛ یه تیکه نون خشک
دستش گرفته بود و با حرص و ولع نگاهش می کرد...
ــ نگران نباش، نون رو ازش گرفتم
ــ آهان، الان خیالم راحت شد!

برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی