۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

بِدَم...

آتش که تو باشی، چه مرهمیست سوختن..

برچسب‌ها:

10 نظر:

در ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۳۲, Blogger قاصدک گفت...

مرهم که تو باشی ، چه لذتی است سوختن ...

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۴۳, Blogger قاصدک گفت...

این رو دوست داشتم خیلی
مرسی حدیث

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۰۲, Anonymous رضا گفت...

زیبا بود حدیث
عاشقانه ی زیبایی بود.

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۰۳, Anonymous رضا گفت...

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۵۴, Blogger نویسنده مهمان گفت...

قشنگ گفتی حدیث

آتیش گرفتن چه حالی می ده

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۸:۰۹, Blogger نویسنده مهمان گفت...

فقط یه مشکلی هست

انگاری پست های عاشقانه خیلی بهتر تو مینیمالیده امتیاز جمع می کنن

در مورد خود من هم این موضوع صدق می کنه

و این موضوع ممکنه باعث شه که همه رو بیاریم به عاشقانه نوشتن

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۳۶, Anonymous مصطفی موسوی گفت...

آه ... دِزدِمونا

.
.
.

کلا مدتیه فازت عوض شده حدیث علی مدد

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۵۹, Blogger داریوش گفت...

مصطفی جان آدم که فازش عوض نمیشه ولی شاید برق کم بیاره مجبور بشه بره اداره برق تقاضا بده تا یه فاز دیگه بهش اضافه بشه
.
.
.
حدیث هر بار که این متن رو میخونم نمیدونم چرا یاد آتش در نیستان شهرام ناظری میوفتم:

مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

 
در ۱۸ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱:۰۳, Anonymous فرناز گفت...

دلی که میسوزد به هیچ شعله نیازش نیست

 
در ۱۸ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۱۳, Anonymous هیوا گفت...

«آفرین‌لازم» بود این‌پُست، نمی‌شد اعتراف نکرد!

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی