۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

آه هملت

آقایی که هنوز دست‌بند سبزت را می‌بندی، امروز تی‌شرت خاکستری تن‌ات بود، توی مترو کنار من نشسته‌بودی و سرت را غصه‌دار تکیه داده‌بودی به شیشه که در آرامش برای خودت آهنگ گوش کنی؛ ببخشید که وقتی داشتم می‌رفتم پاچه‌ی شلوارم خورد به بند کفش‌ات.
.

برچسب‌ها:

4 نظر:

در ۲۰ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱:۳۹, Anonymous ناشناس گفت...

شرمنده که برخلاف قانون پستی رو پست شما اومد.

 
در ۲۰ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۸:۱۶, Anonymous ناشناس گفت...

اولا اشکالی‌ نداره دومان پرهنم خکستری نبود و سبز بود سوماً کفش من بند نداشت...چهارمان اصلا من تهران نیستم مترو سوار شم

 
در ۲۰ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۱۹, Anonymous تلخك گفت...

كلي خنديدم.
بقيه نظراتمم مهندس تشريف ميارن جاي من مي‌گن.
:)
تو هم كه دچار شدي:دي

 
در ۲۰ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۲۸, Blogger یک‌بارگی گفت...

مهندس
مهم نیست بابا. اشتباه بوده دیگه.


ناشناس
پسر که هستین دیگه ایشالا؟ :دی


تلخک
آره دیگه. انقدر اعتراض کردم که سر خودمم اومد :))

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی