۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

جنگ

بابا خبر نداره!
خبر نداره وقتی مثل خیلی از باباهای دیگه رفته بود جنگ،
بزرگترین دغدغه‌ و دلنگرانی یه دونه دخترش این بود:
"حالا که بابابزرگ در خونه رو رنگ زده،
بابا که برگرده
هیچ وقت ما رو پیدا نمی‌کنه...!"

پ.ن: از وبلاگ مرحوم خودم!

برچسب‌ها:

3 نظر:

در ۳۰ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۱۴, Anonymous ناشناس گفت...

اینو جایی نخونده بودم؟؟؟؟
خونده بودمااااااااااااا

 
در ۳۰ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۲۱, Anonymous یوتاب گفت...

از وبلاگ خودم بود فرناز خانم!

 
در ۳۰ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۵۳, Blogger یک‌بارگی گفت...

خوب بود
خووووووب بود

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی