حسین علیهالسلام را،
تنها از پشت دسته و هیات و تکیه دیدن،
و تنها از بلندگوی حاکم شنیدن،
کوتاه بینی ِ محض است.
حسین را باید پیدا کرد، اندیشید و بینقاب شناخت.
ببخشید که رک میگم به نظرم نباید شعار بدیم اگه تفاوتی بین حسین اصلی و حسینی که حاکمیت نشون میده هست (که به نظر من هم هست)، این حرفا فایده نداره. بیا همون رو نشون بده جای اینکه بگی این رو باور نکنید. یه چیزی بذار در مقابل بلندگوی حاکم، نه که فقط بگی حرف این رو گوش نکنید. خب قبول؛ اون رو گوش نمیکنیم. ولی چی رو گوش کنیم پس؟
بحث سر همین ارتباط بین یک و دو ئه. من نوعی اگه میدونم که میدونم. اگه نمیدونم یا باید با دلیل و استدلال مواجه بشم، یا چرا دیگران (اونایی که میگن یه حسین دیگه هست) انتظار دارن حرفشون رو روی هوا و بی نشونه و مدرک باور کنم؟
بحثی سر اینکه «چرا» شعار-اش رو میدی ندارم ابدن. شعار هم لازمه. بحثم سر اینه که بهجز شعار چه کار دیگهای کردیم؟ اگه قراره حرفمون موثر باشه. اگه نه که هیچ
ببخشید وسط بحثتون می پرم، امّا به نظرم در این پیدا کردن می شه از تجربیات دیگران هم استفاده کرد. شخصاً از دو تا منبع درمورد حسین خیلی خوشم اومد، یکی حسین وارث آدم از دکتر شریعتی و دومی سخنرانی شاکله ی حسین از عبدالعلی بازرگان-پسر بزرگ مهندس بازرگان-. از طرفی خیلی ها هم در همین محرم جلسات سخنرانی و بحث خانگی درباره ی حسین و عاشورا تشکیل می دن که به نظرم واقعاً در محدوده ی خودشون پُربار هستن. البته برای به خاطر شرایط موجود جامعه بیشتر افرادی که مورد اعتمادن دعوت می شن. پس اونقدرها هم نباید بی انصافی کنیم
یکبارگی: فکر نمیکنم که یک پست مینیمالیده جای بحث و اثبات باشه، اگر هم بخواد چنین کاری بشه باید ذره ذره انجام بشه، هرکسی هم خودش باید بره دنبال حقیقت، از هر روشی که مطمئنه. کسی هم که واقعا دنبال حق باشه نه جدل، قطعا به اون چیزی که میخواد میرسه. حقیقت اینه( یعنی چیزی کهه من بهش رسیدم مخصوصا تو این چند وقت) که تا موقعی که چشمت به دهان عدهای خاص باشه و تمام باورت رو اونا بسازن به هیچجا نمیرسی. این که هی منتظر باشیم همین آدما هی بهمون یاد بدن کافی نیست؛ یه جایی به بنبست میخوری، داغون میشی؛ حال خوبی هم نیست؛ دردناکه. ته حرفم اینه که خودت باید بری پیش؛ اون موقع واقعا همهچی فرق میکنه.
تلخک نمیدونم چرا انقدر محتوای حرف من رو جابهجا برداشت کردی. منظورم نه توی مینیمالیده که همهی این دنیای مجازی بود. پر از شعار شده که «حسین ما حسین حاکمیت نیست، دین اسلام این دینی نیست که اینا نشون میدن»، اما ذرهای من استدلال و منطق و تلاش برای بحث نمیبینم از طرف این قشر (جای محمد نوریزاد عزیز خالی که درست یا غلط، یکتنه داشت مبارزه میکرد). هزارها سوال دینی و اتهام دینی مطرح میشه، همین کسایی که ادعا دارن دینشون دین حاکمیت نیست هیچ جوابی نمیدن. چرا؟ بهات میگم. چون 99٪شون جوابی ندارن که بدن. فقط صرفن چون دوست دارن اعتقادشون «خوب» باشه این «بد» رو برنمیتابن و میگن نه ما این نیستیم. نمیرن مطالعه کنن ببینن اون چیز خوبی که خودشون میگن چیه پس؟ کجاست؟ یه اعتقاد شخصی و یه توهم خیالیئه یا واقعن وجود داره؟ اگه وجود داره فکت و رفرنساش کو؟ این بار از دوش تو برداشته نمیشه که بگی هرکی مسئوله که خودش بره دنبال حق. چو تو «ادعا» داری یه چیز متفاوت دیدی. «باید» ادعات رو بسط و تفصیل بدی وگرنه کسی تره هم خرد نمیکنه که هیچ، کمکم دیگه حرفهات از شکل منطقی و مستدل خارج میشه و میره به سمت احساس بی تعقل. چون به خودت میگی «همین که من قبول دارم یعنی هست، کسی اگه شک داره خودش بره دنبالاش!». و تاکید میکنم دوباره، همهی اینا مال وقتیئه که تو اون «ادعا» رو مطرح کنی. اگه مطرح نکنی خب این وظایف هم از گردنات ساقطئه. توی مینیمالیده نمیشه؟ تو وبلاگ خودت. تو گوگلریدر. اگه واقعن مطالعهی کامل داری و مطمئنی حسین دیگهای هست، باید دستبهکار شی. این روش بگو-بروی احساسی خیلی وقته جواب نمیده. لااقل برای اون قشری که تو هدف صحبتات گرفتی. خودت هم میدونی چقدر برام عزیزی، هرچی میگم دوستانهست. به قول چیزی که تازه از وبلاگ نسوان مطلقه یاد گرفتم، من فقط دو-سنت حودم رو گفتم.
حامد حرف شما قبول. اینا هست. ولی «حجمسنجی» کن که برسی به بیانصافی من و ببینی خیلی هم بیانصافی نیست.
یکبارگی: اشتباه نشه. دوباره تکرار میکنم؛ بر فرض هم که من این کار رو بکنم تا موقعی که هرکس نخواد و دنبالش نباشه، این شنیدنها براش فایدهای نداره. شنیدنی که پشتش کلی پیش زمینهی ذهنیه نمیتونه مفید باشه. این که باید شروع کرد حق با توئه. باید این کار رو کرد . به قول تو ادعاست باید هم پاش وایساد؛ اما همهی فشار حرف من اینه که اول و استارت کار، خواستن آدمهاست. دنبال رفتن. این خیلی فاصله داره با حرف تو که: اگه من قبول دارم هست، هر کسی هم اگه شک داره خودش بره دنبالش. خیلی فرق داره. خیلی.
حکم صادر نکن که برای کی میتونه مفید باشه برای کی نه. اول یه چیزی ارائه بدیم، بعد بگیم مفید هست یا نیست. قصاص قبل از جنایت که نباید بکنیم برای توجیه کمکاری خودمون.
تازه گیرم که ما حرفمون رو زدیم. اینطور که تو پیش میری انگار که مخالفین لزومن باید بپذیرن حرف ما درسته! نهخیر. تازه ما که ادعامون رو تفسیر کردیم، باید منتظر بحث باشیم. منتظر نقد باشیم.
اینهمه حقبهجانب بودن (به خصوص در فرعیات مذهب) آخه چرا؟
خودت میدونی من به این مساله حساسام و هیچ قصد دیگهای ندارم جز رشد فکری طرفین بحث (اول خودم)، به واسطهی تبادل نظر. امیدوارم دلگیر نشی از حرفهام.
چرا انقدر قضیه رو پیچیده میکنی؟ حرف من خیلی واضحه. جوابتم تو حرفهای بالا هست. اتفاقا نکتهش همینه. همهی حرف من هم همینه. هرکس هرموقع که فکر کرد میخواد بره دنبال یه حقیقتی حالا نه فقط تو این بحث، هر حقیقتی؛ اول همه باید ذهنش رو پاک کنه از همهی ذهنیات؛ چه خوب چه بد. که سختم هست. بعد بره حرف بشنوه، کتاب بخونه. تهش خودش به یه نتیجه برسه. نه این که هر حرفی رو از هرکی شنید یا هر حرفی رو زیاد شنید اون رو باور خودش کنه. این چه ربطی به حق به جانب بودن من داره؟
15 نظر:
بلندگوی حاکم!!!
ببخشید که رک میگم
به نظرم نباید شعار بدیم
اگه تفاوتی بین حسین اصلی و حسینی که حاکمیت نشون میده هست (که به نظر من هم هست)، این حرفا فایده نداره.
بیا همون رو نشون بده جای اینکه بگی این رو باور نکنید.
یه چیزی بذار در مقابل بلندگوی حاکم، نه که فقط بگی حرف این رو گوش نکنید.
خب قبول؛ اون رو گوش نمیکنیم. ولی چی رو گوش کنیم پس؟
یک:این تفاوت رو شاید تو بدونی.
دو: شناسوندنش با من نیست. باید دنبالش رفت.
بحث سر همین ارتباط بین یک و دو ئه.
من نوعی اگه میدونم که میدونم. اگه نمیدونم یا باید با دلیل و استدلال مواجه بشم، یا چرا دیگران (اونایی که میگن یه حسین دیگه هست) انتظار دارن حرفشون رو روی هوا و بی نشونه و مدرک باور کنم؟
بحثی سر اینکه «چرا» شعار-اش رو میدی ندارم ابدن. شعار هم لازمه. بحثم سر اینه که بهجز شعار چه کار دیگهای کردیم؟
اگه قراره حرفمون موثر باشه.
اگه نه که هیچ
ببخشید وسط بحثتون می پرم، امّا به نظرم در این پیدا کردن می شه از تجربیات دیگران هم استفاده کرد.
شخصاً از دو تا منبع درمورد حسین خیلی خوشم اومد، یکی حسین وارث آدم از دکتر شریعتی و دومی سخنرانی شاکله ی حسین از عبدالعلی بازرگان-پسر بزرگ مهندس بازرگان-.
از طرفی خیلی ها هم در همین محرم جلسات سخنرانی و بحث خانگی درباره ی حسین و عاشورا تشکیل می دن که به نظرم واقعاً در محدوده ی خودشون پُربار هستن. البته برای به خاطر شرایط موجود جامعه بیشتر افرادی که مورد اعتمادن دعوت می شن.
پس اونقدرها هم نباید بی انصافی کنیم
یکبارگی:
فکر نمیکنم که یک پست مینیمالیده جای بحث و اثبات
باشه، اگر هم بخواد چنین کاری بشه باید ذره ذره
انجام بشه، هرکسی هم خودش باید بره دنبال حقیقت،
از هر روشی که مطمئنه. کسی هم که واقعا دنبال حق
باشه نه جدل، قطعا به اون چیزی که میخواد میرسه.
حقیقت اینه( یعنی چیزی کهه من بهش رسیدم مخصوصا تو
این چند وقت) که تا موقعی که چشمت به دهان عدهای
خاص باشه و تمام باورت رو اونا بسازن به هیچجا
نمیرسی. این که هی منتظر باشیم همین آدما هی بهمون
یاد بدن کافی نیست؛ یه جایی به بنبست میخوری،
داغون میشی؛ حال خوبی هم نیست؛ دردناکه.
ته حرفم اینه که خودت باید بری پیش؛ اون موقع
واقعا همهچی فرق میکنه.
حامد:
از خیلی راهها میشه استفاده کرد. منتها مهم اینه که
آخرش خودت به یه جمعبندی برسی که کاملا قانع و راضیت
کنه.
تلخک
نمیدونم چرا انقدر محتوای حرف من رو جابهجا برداشت کردی. منظورم نه توی مینیمالیده که همهی این دنیای مجازی بود. پر از شعار شده که «حسین ما حسین حاکمیت نیست، دین اسلام این دینی نیست که اینا نشون میدن»، اما ذرهای من استدلال و منطق و تلاش برای بحث نمیبینم از طرف این قشر (جای محمد نوریزاد عزیز خالی که درست یا غلط، یکتنه داشت مبارزه میکرد).
هزارها سوال دینی و اتهام دینی مطرح میشه، همین کسایی که ادعا دارن دینشون دین حاکمیت نیست هیچ جوابی نمیدن. چرا؟ بهات میگم.
چون 99٪شون جوابی ندارن که بدن. فقط صرفن چون دوست دارن اعتقادشون «خوب» باشه این «بد» رو برنمیتابن و میگن نه ما این نیستیم.
نمیرن مطالعه کنن ببینن اون چیز خوبی که خودشون میگن چیه پس؟ کجاست؟ یه اعتقاد شخصی و یه توهم خیالیئه یا واقعن وجود داره؟ اگه وجود داره فکت و رفرنساش کو؟
این بار از دوش تو برداشته نمیشه که بگی هرکی مسئوله که خودش بره دنبال حق. چو تو «ادعا» داری یه چیز متفاوت دیدی. «باید» ادعات رو بسط و تفصیل بدی وگرنه کسی تره هم خرد نمیکنه که هیچ، کمکم دیگه حرفهات از شکل منطقی و مستدل خارج میشه و میره به سمت احساس بی تعقل. چون به خودت میگی «همین که من قبول دارم یعنی هست، کسی اگه شک داره خودش بره دنبالاش!».
و تاکید میکنم دوباره، همهی اینا مال وقتیئه که تو اون «ادعا» رو مطرح کنی. اگه مطرح نکنی خب این وظایف هم از گردنات ساقطئه.
توی مینیمالیده نمیشه؟ تو وبلاگ خودت. تو گوگلریدر. اگه واقعن مطالعهی کامل داری و مطمئنی حسین دیگهای هست، باید دستبهکار شی. این روش بگو-بروی احساسی خیلی وقته جواب نمیده. لااقل برای اون قشری که تو هدف صحبتات گرفتی.
خودت هم میدونی چقدر برام عزیزی، هرچی میگم دوستانهست. به قول چیزی که تازه از وبلاگ نسوان مطلقه یاد گرفتم، من فقط دو-سنت حودم رو گفتم.
حامد
حرف شما قبول. اینا هست. ولی «حجمسنجی» کن که برسی به بیانصافی من و ببینی خیلی هم بیانصافی نیست.
از عباس نوشتنم گرفت.
اینبار
یکبارگی:
اشتباه نشه. دوباره تکرار میکنم؛ بر فرض هم که من
این کار رو بکنم تا موقعی که هرکس نخواد و دنبالش
نباشه، این شنیدنها براش فایدهای نداره.
شنیدنی که پشتش کلی پیش زمینهی ذهنیه نمیتونه مفید
باشه.
این که باید شروع کرد حق با توئه. باید این کار
رو کرد . به قول تو ادعاست باید هم پاش وایساد؛
اما همهی فشار حرف من اینه که اول و استارت کار،
خواستن آدمهاست. دنبال رفتن. این خیلی فاصله داره
با حرف تو که: اگه من قبول دارم هست، هر کسی هم
اگه شک داره خودش بره دنبالش.
خیلی فرق داره. خیلی.
حکم صادر نکن که برای کی میتونه مفید باشه برای کی نه. اول یه چیزی ارائه بدیم، بعد بگیم مفید هست یا نیست. قصاص قبل از جنایت که نباید بکنیم برای توجیه کمکاری خودمون.
تازه گیرم که ما حرفمون رو زدیم. اینطور که تو پیش میری انگار که مخالفین لزومن باید بپذیرن حرف ما درسته!
نهخیر. تازه ما که ادعامون رو تفسیر کردیم، باید منتظر بحث باشیم. منتظر نقد باشیم.
اینهمه حقبهجانب بودن (به خصوص در فرعیات مذهب) آخه چرا؟
خودت میدونی من به این مساله حساسام و هیچ قصد دیگهای ندارم جز رشد فکری طرفین بحث (اول خودم)، به واسطهی تبادل نظر. امیدوارم دلگیر نشی از حرفهام.
چرا انقدر قضیه رو پیچیده میکنی؟
حرف من خیلی واضحه. جوابتم تو حرفهای بالا هست.
اتفاقا نکتهش همینه. همهی حرف من هم همینه.
هرکس هرموقع که فکر کرد میخواد بره دنبال یه
حقیقتی حالا نه فقط تو این بحث، هر حقیقتی؛ اول همه باید ذهنش رو پاک کنه از همهی ذهنیات؛ چه خوب چه بد. که سختم هست. بعد بره حرف بشنوه، کتاب بخونه. تهش خودش به یه نتیجه برسه. نه این که هر حرفی رو از هرکی شنید یا هر حرفی رو زیاد شنید اون رو باور خودش کنه.
این چه ربطی به حق به جانب بودن من داره؟
ربط-اش اینجاست که قبل از اینکه اتهامات به ذهنیت قبلی داشتن دیگران وارد باشه، آشکارا ذهن خودت پیشداوری داره هنوز.
این نه پیش داوریه نه اتهام!
یه امر کاملا طبیعیه.
اونا هم همین رو میگن
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی