۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

ای نامه که می روی به سویش...

خدا جون کافیه دیگه ؛
این صفحه از زندگی رو اونقدر ازش امتحان گرفتی که از بر شدیم،
می خوای بریم صفحه بعدی؟ محض تنوع؟

برچسب‌ها:

6 نظر:

در ۱۷ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۳۲, Blogger یک‌بارگی گفت...

تکراری نیست این؟
من ذهنم حس می‌کنه خوندتش قبلن.
از خودت.
نمی‌دونم وبلاگ‌ات، یا همین‌جا مینی‌مالیده.

 
در ۱۷ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۰۱, Anonymous ناشناس گفت...

نع اینو نه تو وبلاگم نوشته بودم نه تو مینی مالیده، اینو یه بار در توییتر به ذهنم رسید و توییت کردم که بعید می دونم دیده باشی ولی فکر کنم در گودر هم نوت گذاشتم که اونم بعید میدونم دیده باشی :دی
به خدا ما دزد نیستیم:))

 
در ۱۷ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۲۶, Anonymous ناشناس گفت...

با سلام
من می خوام یه پست از وبلاگ خودم رو اینجا بذارم تا از این ایست نوشتاری کم کم در بیام
از الان بگم که بعد نیاید بگید تکراریه.
از حالا گفته بااااااااااااااشم

;-)

 
در ۱۸ دی ۱۳۸۹ ساعت ۲:۳۰, Blogger sorinus گفت...

http://sorinism.blogspot.com/

 
در ۱۸ دی ۱۳۸۹ ساعت ۳:۲۲, Blogger یک‌بارگی گفت...

نه بابا دزد چیه. ما جسارت نمی‌کنیم :دی
گفتم که «از خودت» یه جا خوندم. شاید تو گودر شر شده بوده دیدم. نمی‌دونم

 
در ۱۸ دی ۱۳۸۹ ساعت ۳:۲۴, Blogger یک‌بارگی گفت...

مهندس
درخواست‌ات رو بفرست هیئت مدیره بررسی کنن. کللی کار کارشناسی می‌خواد. فکر کردی همین‌جوری الکیه؟ (زبونم رو درمیارم لبم رو خیس می‌کنم) اینا همه کارشناسی می‌شه. (به پهنای صورت و چشم و همه‌چی لبخند می‌زنم) ما کارشناس داریم.

دست تو دماغ‌ام می‌کنم و تمام

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی