صیاد
خودم را می‌سپارم به لبانت که صیدم کنی
درست مثل هر بار که چشمانم را می‌بندم و اسیرت می‌شوم...
درست مثل هر بار که چشمانم را می‌بندم و اسیرت می‌شوم...
برچسب‌ها: ردک
ارسال توسط ..... @ ۵:۰۵
۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه
کم هم زیاد است.
دست اندرکاران
پستهای قبل
- حال این روزهای ما
- آيا ميدانيد؟
- به زودی
- آب ِنطلبیده...
- Shut your Mouth, B4 I Do it 4 U
- پیغمبر دزدان :
- به یاد مادرم ، "از بس که جان نداشت"
- گاهی اوقات...
- Shape Ur world, or someone else will
- I am the SeRiaL KiLLeR, I am the bloody hand
اشتراک در
پستها [Atom]
1 نظر:
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
"حزین لاهیجی"
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی