۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

پدر

ته تغاری از پشت در می شنید که پدر چگونه با افتخار در مورد ته تغاری اش حرف می زند.
ته تغاری بزرگترین لذت زندگی را چشیده بود.
پی نوشت : چند سال است که دیگر کسی با افتخار در مورد ته تغاری حرف نمی زند.

برچسب‌ها:

6 نظر:

در ۲۷ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۹:۵۸, Anonymous صبـــا گفت...

من بچه اولم
بچه اولا هميشه نقش برف كوب رو دارن!
بايد راه رو واسه نفر بعدي وا كنن

 
در ۲۷ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۰۱, Blogger نویسنده مهمان گفت...

منظورت احتمالا برف روب بوده؟

 
در ۲۷ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۵۸, Blogger جنون ِ جنوبي گفت...

احتمالا خود ته تغاري پدري خوب و مهربان براي يكي يه دونه اش شده باشد .

 
در ۲۸ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۰۳, Anonymous قاصدک گفت...

با صبا موافقم
من یه ته تغاری هستم
هورااااا
(البته اندکی لوس تشریف دارم)
;-)

 
در ۲۹ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۹:۰۸, Anonymous بانوي غم گفت...

خوشحالم كه هم ته تغاري ام هم سر تغاري:دي
يكي يدونه
خل و ديوونه :دي

 
در ۴ شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۸:۵۸, Anonymous صبـــا گفت...

برف كوبي يه اصطلاح كوهنوردي هستش بردياي خپل- آبرومونو بردي بابا

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی