۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

حجاب

من به تو غبطه میخورم؛
که در گرمای تابستان؛
عطر خاک گوشه‌ی چادرت؛
خبر از مقدم بودن شرافت روح به راحتی جسم دارد.

برچسب‌ها:

88 نظر:

در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۳۹, Blogger جادوگر گفت...

خیلی خوب می‏نویسی ... پرفکت

ناراحت نشو اگه منفی میگیری، هر که کارش بهتر، منفی‏اش بیشتر (;

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۰۲, Blogger ذهن ِآشفته گفت...

چقدر حس خوبی توش بود
مرسی
مرسی

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۴۵, Anonymous مهندس پنگول جونی گفت...

یه جورایی این پست بحث بر انگیزه

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۵۶, Anonymous ناشناس گفت...

ببخشید جادوگر جان بالاخره همه که نباید با نظر شما موافق باشن یکی هم خوشش نمیاد منفی میده

ددی جون اون پست رو من فکر می کنم بچه ها شاید به طرز بیانش منفی دادن نه مفهومش و مشکلی با اونهمه منفی ندارم ، رو گودر هم نمیشه حساب باز کرد من به دل خودم رجوع می کنم و رضایت قلبی خودم

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۵۷, Anonymous ناشناس گفت...

من منظورت رو متوجه نشدم ، یعنی اونی که چادر سرش می کنه شرافت روح داره و بقیه ندارن؟

مگه شرافت روح به چادره؟

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۰۹, Blogger یاسمن.الف گفت...

مهندس !
مگه خبر نداری که فقط پست های منه که بحث برانگیز می شه؟ به جان خودم اگر این پست رو من گذاشته بودم ، غوغایی بود که می شد


حاضرم یه بار امتحان کنیم
همچین ژانری رو بنویسید اما به اسم من باشه . وقتی فحشش رو خوردم بعدش می گیم برای تو یا ددی بوده .

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۱۱, Anonymous ناشناس گفت...

یاسمین جون دقت کن :))) پستای تو آخرش ما به یه نتیجه ای میرسیم حداقلش

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۱۴, Blogger یاسمن.الف گفت...

بابا ! یاسمن یاسمن یاسمن ! این صد بار !
:D

اتفاق پستای من به نتیجه نمی رسه ، این نتیجه های آدماس که به پستای من می رسه !

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۱۷, Blogger یاسمن.الف گفت...

ددی
شما دیگه خیلی خوب باید بدونی که حداقل من یکی از گفتن عقیده هام نمی ترسم . مسئله نگرش خواننده هاست . خواننده ها اول به اسم نویسنده نگاه می کنن و بعد نوشته . مشکل هم خون رنگی شما نیست .

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۱۸, Anonymous ناشناس گفت...

اِه راس میگی یاسمن ! ببخشید حواسم نبووود :D


ددی جون بگذریم از این کامنت آخرت که اگه بخوام بگم حرفم به درازا می کشه


اما در هر صورت من از قسمت آخرش خوشم نیومد اولش قشنگ بود آخرش نه ! حالا چه غرضورزانه چه غیر غرضورزانه

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۲۲, Anonymous مهندس پنگول جونی گفت...

@یاسمن
من که توی تمام جاهایی که ازت صحبت شد حمایت کردم از اون متنت.

@بابا لنگدراز
یه جورایی پستت شبهه ناکه خب. فکر کنم تو گودر با همچین عکس العملی مواجه بشه.
این وبلاگ قبل از مطرح شدن گودر راه افتادولی شناخته تر شدنش به واسطه ی گودر بوده و این غیر قابل کتمانه.

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۳۴, Blogger یاسمن.الف گفت...

مهندس
اگر یه مرد ِبی تعصب توی نت باشه ، خودتی

منتها خودم حس می کنم از بعد اون پست وبلاگم ، حسابی سوژه شدم . هر چی اینجا می ذارم چند نفر بهم حمله می کنن . به نظرم خوبه اون امتحانی که گفتم رو بکنیم . شاید خواننده ها متعادل شدن

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۴۰, Blogger B.a.N.a.F.s.H.e گفت...

به نظرم غیر عاشقانه ها رو بهتر می نویسید
یا لااقل من بیشتر لذت می برم
این پست هم خوب بود
مرسی

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۴۲, Blogger ذهن ِآشفته گفت...

با اجازه من در حد یه توضیح مختصر، پابرهنه بپرم وسط بحث دوستانه‌ی شما


یاسمن خانم اکبرپور که می‌گن خواننده بهشون حساس شده. من در جریان مسائل این حساسیت نیستم راستش. ولی اون یه باری که خودم باهاشون مخالفت کردم رو خواستم توضیح بدم. اون پست آزادی و باد لای موها و اینا.

مخاطب می‌گیرم‌شون:

اون پست شما "تقبیح" مخالفین حجاب بود، و این پست "تحبیب" محجبه‌ها. یعنی اون پست شما از جنس "تنبیه" بود و این از جنس "تشکر". موضع من در قبال موضوع واحدی به نام حجاب در قبال این دو پست فرق می‌کنه، چون دیدگاه پست شما با این یکی نیست.

خلاصه که اگه یه درصد هم "من" جزو اونایی بودم که فکر می‌کنید به اسم‌تون حساس‌ام، لازم دیدم توضیح بدم.

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۴۳, Blogger B.a.N.a.F.s.H.e گفت...

البته میشه حجاب رو کامل داشت ولی بدون چادر و با رنگ روشن که یه خورده منطقی ترم هست
ینی چادر ملاک حجاب نیست
البته تو پست هم شما اینو نگفتید
ولی در کل این پست و 2-3 تا پست آخرتونو خیلی دوست داشتم:)

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۴۸, Anonymous ناشناس گفت...

باید عرض کنم که در یک پست بالاخره به شما جواب خواهم داد
من تا به حال حرفی نزدم و بحث میان شما و کس دیگه ای بوده اما انشاء الله در یک پست بالاخره نظر قطعی خودم رو می گم !

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۵۰, Anonymous مهندس پنگول جونی گفت...

@یاسمن
بی تعصب؟

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۵۲, Blogger B.a.N.a.F.s.H.e گفت...

میدونم
منم همیشه اینجارو می خونم
ولی این آخریا رو دوست داشتم اومدم نظر دادم
میگم
به غیر از نویسنده های اینجا بقیه هم حق نقد دارن دیگه؟

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۵۸, Anonymous فرناز گفت...

بـــعله بنفشه جان تا اونجایی که من میدونم همه از این حق برخوردان :D

اسمایلی جوجه وکیل :D

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۱۶, Anonymous ورپریده گفت...

حس خیلی خوبیه وقتی آدم تو اوج گرما چادرشو با افتخار سر کنه....
این جزو معرکه ترین حس هایی است که تا به حال تجربه کردم...
پستتون عالی بود...

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۲۸, Blogger David Mozafari گفت...

با پست البته موافق نیستم ؛ یه جورایی دو پهلو هست ...

 
در ۱ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۳۷, Anonymous مهندس پنگول جونی گفت...

@بنفشه
همه حق نقد دارند.مشکلی نداره. اگه توهین نباشه.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰:۰۵, Blogger یاسمن.الف گفت...

@ پنگول
آره بی تعصب . تو منطقی هستی و مسائل رو شخصی نمی کنی .

@ ذهن آشفته
هنوزم روی حرف خودم [اون پست] هستم . روی صحبت خاصی هم ندارم . من کلی عرض کردم .

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۳:۱۵, Anonymous بینام گفت...

با این حساب اونایی که چادر سر نمی‌کنن راحتی جسم رو بر شرافت روح ترجیح دادن. اونایی که چادر سر نمی‌کنن روحشون شریف نیست؟
باید به حال این مملکت تأسف خورد. بنیادگرایی در خون ما و در اعماق جان ما ریشه دوانده. به این سادگی‌ها از این اوهام رهایی نداریم.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۹:۳۲, Blogger رضا گفت...

به قول مهندس خیلی بحث برانگیزه...خیلی زیاد

متاسفانه بازم مشکلی زیادی که با مفهومش دارم نمیزاره اصلا به شکل و فرمش این پست توجه کنم.

به قول بینام عجیب افتادین تو خط بنیادگرایی دوستان مینی مالیده
هم پست بازار هم این پست.مفهوم این پست خیلی رادیکاله.کلا حکومت پسند مینوسین جدیدا.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۹:۳۴, Blogger رضا گفت...

این موضوع که غبطه خوردن نداره
شما هم میتونی به راحتی هر چه تمامتر این شرافت روح رو به دست بیاری.
به خدا کاری نداره.اگه اینو شرافت روح میدونی اصلا نباید از دستش بدی.از دست دادنش حماقته.شرافت روح هیچ جا به این سادگی به دست نمیاد.باور کن.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۹:۳۷, Blogger رضا گفت...

جادوگرجون
منفی دادن ها در مینی مالیده مث لایک زدن های گودر همین جور الکی نیست.
اینجا هم مث اعلامیه های ختم نیست که "دست روزگار باسلیقه باشه و هرگل رو که بیشتر به چمن می دهد صفا زودتر بچینه"
منفی های اینجا حرف داره

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۲۲, Anonymous کرو گفت...

بهه! اینطور که بوش میاد شرافت روحم و به لباس های روشن تو گرمای تابستون فروختم..

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۴۰, Blogger م. گفت...

من هم منفی دادم.

اول بگم که آخرین باری که ازتون انتقاد کردم برخوردهاتون خیلی جالب بود، یکی خداحافظی کرد و دوباره برگشت، یکی دیگه به شدت ناراحت شد و گفت که نباید انتقاد میکردی، یکی دیگه هم که کلاً زد و همه بحث و نظرات رو پاک کرد و خلاص... تنها چیزی که ندیدم "جواب" بود.

اما این مساله ای که عنوان شده، مساله ای نبود که بتونم ساکت از کنارش بگذرم.
بنظرم "بعضی از" اهالی مینی مالیده با این قبیل پست ها و برخوردها با نظرات مخالف، دارن طرز فکر خودشون رو خیلی روشن و شفاف نشون میدن. خوشحالم که مدتی پیش از این جمع خداحافظی کردم.

اما... تقدیس انحرافات دینی و فرهنگی و اجبارهای حکومتی اصلاً قابل گذشت نیست.

بنظر من تا وقتی یه عده مثل شما "عطر خاک گوشه چادر" رو مقدس میدونن و عده ای هم میان لایک میزنن، دیدن گشت های ارشاد و بسیج سر هرچهارراه و گیر دادن به مو و ناخن و ... خانمها هم عجیب و دور از ذهن نیست.

امیدوارم قبل از اینکه طبق معمول نظرات مخالف رو پاک کنین لااقل دوست عزیز 5 فوتی بتونه این نظر رو بخونه.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۶, Anonymous راحله گفت...

@ کرو
لباس روشن مهم نیس، چادره که شرافت میاره دقت کن
فقط چادر اونم مشکی

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۸, Anonymous راحله گفت...

چه راحت قضاوت می کنی انسانها رو

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۹, Blogger ZoHrE گفت...

ما زبان را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
.
از کی تا به حال شرافت روح و ایمان قلبی ادمها از گوشه لباس و یا تار موی ریش آنها مشخص می شود؟ حق با شماست سی سالی است که اینگونه متظاهر می شود و نه مشخص
سی سال است که همین ظاهر نشانه ایمان و دین مردم شده و همه به همین ظاهر دل خوش کرده ایم
گاهی پیش میاد یکی از دوستان را می بینیم با ظاهری متغیر، چی شده؟ هیچی یه کمدته کار اداری دارم ریش گذاشتم انجام بشه
و چقدر زیادند کسانی که در اداره و محل کارشون حجاب کامل دارند و در محافل خصوصی همه چیز را به سخره می گیرند
راستی شما با کدام اطمینان می توانی به من بگویی شرافت روح همه زنان محجبه از همه دختران بی حجاب بیشتر است؟
شما با کدام معیار روح برهنه انسان ها را از لباسشان می بینی که شرافتش را تشخیص می دهی؟ شرافت روح به حجاب ظاهر است و یا به حجاب جان؟نمی شود چادر پوشید و بی عفت بود و بد حجاب و عفیف بود؟ خیلی خوب می شود

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۰۱, Anonymous غزل گفت...

من می خواستم امتیاز منفی بدم! دستم اشتباهی رو مثبت خورد! بعد چون نمی دونستم می تونم پسش بگیرم دوباره منفی دادم! اون یه دونه امتیاز مثبت رو راضی نیستم به خودتون بگیرین!
رک بگم حالم بهم خورد! شما می تونستین نظرتون و که البته باهاش موافق نیستم یه طور دیگه بگین! نه اینکه شرافت بقیه رو ببرین زیر سوال! و واقعاً متاسفم که شرافت روح آدما رو تو این چیزا خلاصه می کنین! متأسفم!

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۱۳, Anonymous غزل گفت...

یادم رفت بگم! البته این و به همه تعمیم نمیدم! بهتر بود به جای شرافت روح می گفتین عذاب جهنم! فکر کنم بیشتر از عذاب جهنم می ترسن!

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۱۵, Blogger ذهن ِآشفته گفت...

انقدر فشار "افراط" مذهبی جامعه بالاست که هیچ‌کس حاضر نیست دست از "تفریط" برداره و منصفانه بفهمه منظور این پست رو.

متاسفانه

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۳۰, Blogger ذهن ِآشفته گفت...

یاسمن خانم اکبرپور

نظر هرکس برای خودش محترمه. اما چون من استدلالی از شما در مقابل اون آیه‌ی قرآنی که مثال زدم ندیدم، حساب رو گذاشتم به لج‌بازی.
معتقدم واکنش‌های منفی عجیب و غریب به این پست، علت اصلی‌ش افکار شبیه به فکر شماست. اون اجبار همگانی که شما بهش معتقدید نتیجه‌اش اینه که حالا حتا حرف زدن از خود حجاب هم واکنش در پی داره.
وگرنه اگه هرکس به کار خودش بود کی کار داشت که من از محجبه‌ها تعریف کنم یا نکنم؟

مشکل اینه که ما همه قوم و خویش خدا شدیم
با یه چادر
یا دو سانت ریش
یا هفده رکعت نماز و سی روز روزه

دیگه خبری از امثال "علی" نیست که پسرعموی پیامبر خدا باشه و هنوز مطمئن نباشه مسیرش درسته و زار بزنه که از عذاب الهی مصون بمونه.
الآن صادر کردن حکم از حقوق و اختیارات هر شبه‌مسلمونی شده انگار

اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جرم ز عیسا، نه تعدی ز کلیساست
از ماست که بر ماست...

امیددوارم با بی‌جواب گذاشتن این کامنت خودتون رو از عذاب‌وجدان خلاص نکنید
من حرف خلاف شرع نزدم که از چیزی بترسید

با شما بحث کردم چون لباس "مدافع اسلام" پوشیدید. اونی که به اسلام فحش می‌ده یا مخالفتی باهاش داره دست‌کم حرف‌هاش پای اسلام نوشته نمی‌شه
درد من سر همینه که شما با لباس اسلام از اجبار صحبت می‌کنید

و زور داره برای من که فکر شما و فکر این نوشته یکی حساب بشه از طرف بقیه

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۳۲, Blogger رضا گفت...

حالا منظور منصفانه پست چیه؟
مسلما این پست در درون خودش یک افراط مذهبی داره که به زعم شما با تفریط مواجه شده.اصولا اگر افراطی درکار نباشه تفریطی هم نخواهد بود.
در آنچه به گفته شما تفریط است نه توهینی به چادر شد و نه از بی حجابی تقدیس شد،نه پوشش خاصی الوهیت گرفت و نه کم پوششی و بدپوششی ترویج شد.از آزادی سخن به میان آمد و از این که خاک گوشه چادر در تابستان خبر از شرافت روح نیست.همین.این ها تفریط نیست و انتقاد است.
تفریط آن است که در برابر این مقدس نمایی از چیزی در مقابل آن تقدیس کند و آن را ترویج کند.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۲۴, Anonymous ناشناس گفت...

وقتی برای چند ساعت زیارت مجبور شدم چادر بپوشم حس خیلی خوبی داشتم احساس خیلی خوبی بهم دست داد که مطمئنم اگه همیشه چادری بودم این حسو تجربه نمی کردم.
شاید برای چند لحظه روحم شریف شده بود!!ولی راستش من همون آدم بودم با همون تفکرات
هرچند شرافتی که ازش اسم برده شده شامل من نمیشه و وقتی بهش فکر می کنم کاملا باهاش مخالفم،و وقتی به "بعضی" چادری های دور برم نگاه می کنم بیشتر از این چار خط بدم میاد ولی نمی دونم چرا لحظه اولی که خوندمش به نظرم خوب اومد.

شاید این پست یه جور حرف دله و ایرادی نیست ولی دارم به این موضوع پی می برم که مردهای حتی روشنفکر جامعه ما شدیدا طرفدار حجاب زنها هستن در حالیکه خودشون...
مشکل دین و خدا نیست مشکل فرهنگ ماست اونم فرهنگ امروزی ما
که میگه پوشش زن شرافته و باز وقتی مجید توکلی برای چند لحظه حجاب دار میشه همون شرافت تبدیل به خفت میشه
نه این که با این جایگاهی که توش هستم خیلی مشکل داشته باشم ولی واقعا نمی فهمم چرا

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۳۹, Anonymous ناشناس گفت...

دلیلش اینه که این حجاب هیچ ربطی به شرافت نداره واسه همین مجید توکلی باهاش خفیف میشه

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۵۰, Anonymous بابالنگدراز گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۵۲, Anonymous بابالنگدراز گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۱۱, Anonymous راحله گفت...

تحمل حرف شنیدن هم که نداری خوب اگه حرف خوبی زدی و حق گفتی که اینهمه آتیشی شدن نداره

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۲۳, Blogger رضا گفت...

بابا لنگدراز عزیز
فقط چندتا نکته:
مطمئنا اگه دیگه جوابی ندین نه من ناراحت میشم نه بقیه.نه به کاینات برمیخوره و نه امور دنیا لنگ میشه.
حداقل در این نقدهایی که صورت گرفت من توهینی ندیدم که شما این چنین برآشفته بشی و به جای توضیح دادن و پاسخ دادن و قانع کردن خوانندگان مینی مالیده اونا رو به سرسری بودن،افراطی بود و دست برقلم نداشتن متهم کنید.
مطمئنا همه در پوشش آزادند.چه چادر چه هر چیز دیگری.کسی از این باب منتقد شما نیست.شما دسته بندی پرواضحی کردی که حال منکرش میشوی.

شاید بهتر باشد بنده برای شما هیچ کامنتی نگذارم.خصوصی کردن کامنتها هم فقط فرار است ولاغیر.

یک نکته مهم دیگه
لایک های گودر رو زیاد به خودت نگیر.اکثر اون لایکها به خاطر مینی مالیده ست نه پست شما.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۳۰, Anonymous ناشناس گفت...

fekr nemikonam khososi kardan cm ha haghe nevisande dar yek webloge gorohi bashe

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۰۸, Blogger یاسمن.الف گفت...

@ ددی
پاسخ ندادن و پاک کرن و خصوصی کردن ، باعث می شه که شما آدم انتقاد ناپذیری جلوه بدی . به عنوان کسی که تجربه ی همچین بحث هایی داره می گم که بذار هر کی ، هر چی دلش می خواد بگه ؛ اینجوری خیلی ها رو می شه شناخت .

@ رضا
وقتی قسمت امتیاز منفی پست ها دوباره راه افتاد ، من یکی از مخالفین بودم . خوب یادمه وقتی اینچنین تعداد امتیاز منفی رفت بالا ، میثم الله داد نوشت : "هستند اقلیتی که حتی جنبه‌ی امتیازدهی در یک وبلاگ کوچک را ندارند. دموکراسی برای بعضی جوامع از هر سمی مهلک‌تر است ." این هم عرض می کنم که جذابیت یک همچین وبلاگ های گروهی می تونه به تفاوت عقیده ی نویسنده هاش باشه . صد در صد اگر تمام نویسنده های اینجا مثل برخی افراد نظر دهنده ، تشنه به خون حجاب و چادر بودن ، مینی مالیده به شهرت نمی رسید

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۱۶, Blogger یاسمن.الف گفت...

@ میلاد

خیلی خوب می شه اگر هنگام تایپ کامنت ، دقت کنید که دارید به چه کسی همچین حرفی می زنید ؟ بابا لنگ درازی که یکی در میون در پست های بلاگش داره با اهالی نظام و عملکرد هاشون شوخی می کنه و تمام این رفتار ها رو به تمسخر می گیره ، واقعن می تونه طرفدار مسائلی مثل گشت ارشاد و بقیه ی چیز های دیگه ای که گفتید باشه ؟!

من حس می کنم که بسیاری از افراد نظر دهنده ، دل شون از جای دیگه ای پره و این پست رو بهونه ای دونستن تا تمام انتقاد هاشون رو از سیاست و دیانت ، به خاک گوشه ی چادر ربط بدن .

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۱۷, Blogger حامد اویسی گفت...

یعنی آقایون تا به حال طوری مطلب می نوشتن که به مذاق حکومت خوش نیاد! معیارشون این بوده: حکومت پسند نباشه! بسیار خب، ادامه بدید :)

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۲۸, Blogger یاسمن.الف گفت...

@ ذهن آشفته

نه شما برای من ترسناکید و نه اظهار نظر در اینجا . اسلام هم وسیع تر از اونیه که با چادر بشه ازش دفاع کرد .

یادم نمیاد از اجیار حرف زده باشم ! اما با بی بند و باری هم مخالفم چون جنبه ی ایرانی ها رو در حد اش نمی دونم . آزادی در بی حجابی خلاصه نمی شه ؛ تمرین اش در همین پست بابا لنگ درازه . اینکه ظرفیت داشته باشیم کلام مخالف مون رو بشنویم[حتا اگر مد فصل نباشه]

من هم از بابا لنگ دراز می خوام که فقط و فقط برای اینکه به شما زور نیاد ، بگه که حرف اون پست من با این پست خودش در تضاده :))))

معذرت می خوام که به شوخی می گیرم اما هیچ دوست ندارم بحث بین ما وارد کامنت های یه نویسنده ی دیگه بشه .

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۵۱, Anonymous ناشناس گفت...

به نظر من که حتی چادری نیستم چادر یه قداست داره که بر قامت بعضی ها قداستش رو از دست میده و برای بعضی ها چند برابرش می کنه.
دوستی دارم که چادریه اما زیاد میلی به پوشیدن چادر نداره
به خاطر خانواده و ... هم نیست ولی از اینکه بگن تغییر کرده می ترسه یه جورایی می خواد ظاهر قبلیش رو حفظ کنه و به خاطرش زیر سوال نره بعد این دوستم بخاطر تسلی خودش هر جا میشینه میگه خوبه که چادر ام و چادری بودن بهتره و ...حتی تو بحثایی که به چادر مربوط نیست دم از چادری بودن خودش میزنه:))
و عطر خاک چادرش برای منی که از نزدیک می شناسمش هیچ قداستی نداره ولی برای دیگرانی که از دور می بینن شاید داشته باشه.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۵۸, Blogger م. گفت...

یاسمن اکبرپور @
خانم اکبرپور عزیز !
من لااقل برای زمان خودم بیشتر از این ارزش قائلم که بخوام درگیر بازیهای بچه گونه بشم. بعد از دو سه سال حضور در عالم وبلاگ نویسی فکر میکنم لااقل همه میدونن که جرات و جسارت زدن حرفم رو بصورت مستقیم و بی پرده دارم. (این فقط شامل اینجا نمیشه)

این انتقاداتی که توی این مدت مطرح کردم بخاطر این بود که شماها رو "دوست" میدونم. و به عنوان یک دوست قصدم این بود که اشکالات و انحرافاتی که بنظرم میاد رو بهتون یادآوری کنم. اما متاسفانه شما شمشیر رو از رو بستید. نظرات منفی رو پاک میکنید و به لایک های گودر می نازید.
اما اگه در مورد اینکه دل من از جای دیگه ای پره، چیزی برای استناد داری، خوشحال میشم که برای روشن شدن موضوع همینجا مطرح کنی تا روشن بشه کدوممون داریم تند میریم. دوست دارم بدونم از نظر تو دل من دقیقا از کجا پره !؟

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۰۲, Anonymous مريم گفت...

مثبت مثبت!
خوشحالم كه هنوزم آدماي با جرات هستن
هستن كسايي كه دين و حكومتشون سواست!
هستن كسايي كه ميدونن كسي كه اعتقادش به اين نوع حجابه، لزومن موافق جريان حاكم نيست

خوشحالم خلاصه :))

عــــــــالي بود بنظرم
تازه بازم خوشحالم كه ميفهمين گرماي تابستون واسه ما چقدر سخت تره...

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۰۵, Anonymous مريم گفت...

البته اينو قبول دارم كه جملاتت يه جورايي شايد به كسايي كه جداشون كردين توهين كرده باشه

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۰, Anonymous بابالنگدراز گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۳, Anonymous بابالنگدراز گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۹, Blogger یاسمن.الف گفت...

@ میلاد

دو تا پاراگراف اولت که ربطی به حرف من نداشت . پس بی خیالش می شم
اما پاراگراف آخر
من پرانتز باز نکردم که بگم فقط شما دلتون پره ، گفتم افراد نظر دهنده

متأسفانه اینقدر مردم تحت فشار قرار گرفتن که با کوچک ترین تقه ای از زهوار در می رن .
فقط تماشا کن که این خاک گوشه ی چادر به چه جاهای بی ربطی که نمی رسه .

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۲۰, Blogger ذهن ِآشفته گفت...

آقا رضا

جسارتن زعم من از افراط مربوط به این پست نبود، مربوط به جامعه بود.
درست نیست هی من حرف نویسنده رو از دید خودم توضیح بدم، ولی اگه واقعن پی منظور منصفانه‌ی این پست‌اید نظر من اینه:

یه آدمی، توی این گرما، ترجیح داده به‌خاطر آرمان‌اش، هدف‌اش، (یا به قول نوشته شرافت روح‌اش) سختی سر کردن چادر رو تحمل کنه. این سختی کشیدن ارزش‌منده. قابل تقدیره. و نویسنده غبطه می‌خوره که اون آدم می‌تونه سختی بکشه برای آرمان‌اش.

این ابدن معنی‌ش "وابستگی صد درصدی شرافت به چادر" نیست.
بذارید مثال بزنم. ما تشکر می‌کنیم از کسایی که برای آرمان‌ای به نام آزادی، سختی "نگرفتنن یه جایزه‌ی مادی قابل توجه یا حقوق کار برای حکومت (دولت)" رو به جون می‌پذیرن. و فرضن من پستی می‌نویسم که «درود بر تو که شرف‌ات برات مهم‌تره تا پول». این معنی‌ش اینه که هرکی اون جایزه رو بگیره، یا از دولت حقوق بگیره، بی‌شرفه؟
نیست. مشخصن نیست. اما تلاش اون آدم برای به‌دست آوردن شرف از این راه سخت قابل تقدیره.

حرف کلی پست "تشکر از تحمل اون سختی"ئه.
مشکل اینه که متاسفانه الآن واژه‌ي "بی‌حجابی" چسبیده به باتوم و پلیس و گشت ارشاد و تحقیر، مردم هم واکنش نشون می‌دن و به "حجاب" حساس می‌شن.
اون انصافی که من می‌گم همین جاهاست. نزدیک همین کنش و واکنش.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۲۸, Anonymous نیکی گفت...

بابالنگدراز فوق العاده بود واقعا ممنون

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۳۰, Blogger م. گفت...

یاسمن اکبرپور @
مشکل اینجاست که من و افرادی که بقول تو مثل من هستن مثل تو و امثال تو، از این جمله فقط خاک گوشه چادر رو نمیبینن. به معنی پشت حرف هم فکر میکنن.
اگر من و ما مثل تو سطحی نگر بودیم که اصلا بحثی شروع نمی شد.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۴۱, Blogger م. گفت...

ذهن ِآشفته @
البته عقیده هر شخصی برای خودش محترمه. برای من هم اون خانم اگه واقعن از سر میل شخصی چادر سر کرده باشه (که اون هم جای بحث طولانی و مفصل داره) قابل دفاعه.
ولی موضوع اینه که چرا یه نفر به خودش اجازه میده چادر رو معیاری برای شرافت روح بیان کنه؟

من فکر میکنم همین طرز فکر رو یه ذره اگه پرورشش بدی، میشه همین گشت های ارشاد و شلاق و باتوم و سانسور و ...
اضافه میکنم که اگر برعکسش رو هم میگفتن همین انتقادات رو داشتیم. یعنی نه با حجابی (در حد افراطی که چادر سیاه توی سلاط ظهر باشه)، نه بی حجابی (اونطور که غرب ارائه میده) اینا هیچکدوم پذیرفته نیست. قبول کنید که سنجیدن شرافت روح انسان با پوشش کار اشتباهیه.

و نکته مهم دیگه در نظر بگیرید که "اعتقاد" ربطی به "شرافت" نداره.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۵۷, Anonymous بابالنگدراز گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۵۹, Blogger جادوگر گفت...

فرناز @

فکر کنم اشتباه متوجه شدی، من نگفتم هر کی با نظر من موافقه بیاد مثبت بده، هرکی نه غلط کرده منفی بده !!!

بحث من سر اونائیه که نخونده میان منفی میدن میرن، چه به خاطر اسم نویسنده، چه به خاطر نفهمیدن موضوع، چه به خاطر اینکه از نویسنده خوششون نمیاد، یا به هر دلیل دیگه‏ای !!

حالا هرکی خوشش نمیاد به من چه ! هرکی ام خوشش میاد بازم به من چه !! والا !

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۰۱, Blogger ذهن ِآشفته گفت...

میلاد

شرافت یه مفهوم مطلق که نیست. تعریف ثابتی هم نداره. ضمن این‌که هنوز معتقدم "شرافت روح" متفاوته با "شرافت". این "شرافت روح"ای که متن می‌گه درواقع "ارزش روح"ئه. خب طبعن کسی که از روی تفکر و انتخاب، حجاب داره یه دلیل "روحانی" پشت این آزار جسمانی داره.

ببینید برعکس این قضیه دقیقن اینه که از قضا زیاد هم اتفاق می‌افته. خودتون انصاف بدید که چقدر با این تفکر روبه‌رو شدید که دخترهایی که اعتقادی به حجاب ندارن "آزاد اندیش" و "به‌روز" و "روشن‌فکر" حساب شدن؟ قاضی شما.

من می‌گم اونم توهین نیست. کسی که خانواده‌اش صد پشت محجبه بودن و خودش تصمیم می‌گیره حجاب نداشته باشه البته که "آزاد اندیشه". اما این معناش اینه که اگه کسی حجاب داشت آزاد اندیش نیست؟
نه

اون حجاب‌اش رو برداشته، که نشون بده اندیشه‌اش آزاده از چیزی که به ارث بهش رسیده. فقط یه نشونه‌ست. فقط یه سمبل‌ئه. معنی‌ش این نیست که فقط همین یه نشونه هست که جز این هرچی باشه "آزاد اندیشی نیست".

این چادر هم همینه. یه نشونه‌ست که طرف بگه من "روح‌ام رو به جسم‌ام ترجیح می‌دم". فقط یه نشونه‌ست.
ابدن تنها نشونه نیست، و ابدن هرچیزی جز این باشه "خالی از شرافت روح" نیست.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۰۲, Blogger جادوگر گفت...

ولی با بابا لنگدراز هم موافقم ، ما هنوز درست نقد کردن رو بلد نیستیم.

جدی بلد نیستیم دیگه

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۰۴, Blogger جادوگر گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۰۵, Blogger جادوگر گفت...

خوبه که از این پست های بحث برانگیز بیشتر نوشته بشه که لااقل بحث کردن با همدیگه رو یاد بگیریم ! چیزی که اغلب به دعوا کشیده میشه تا بحث ِ درست.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۲۵, Blogger رضا گفت...

بابا لنگدراز
از تمام بحث ها که بگذریم تا جایی که یادمه شما قرار بود جواب ندین.کامنت هاتون رو مهندس پاک کنه و این که نظرات رو خصوصی کنید.
حداقل خوشحالم که انتقادهای ما باعث شد باز هم برای پاسخگویی حاضر شوید.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۳۵, Blogger رضا گفت...

یاسمن خانوم اکبرپور
خودمونی باشم.من یا بخش مثبت و منفی موافق بوده و هشتم.به اون پست میثم هم منفی دادم و هنوز هم باهاش مخالف چون دموکراسی یعنی همین و هیچ کس حق مخالفت با دموکراسی رو نداره چون از هر راهی بری به استبداد و دیکتاتوری می رسیم.خوبی دموکراسی اینه که زهر و پادزهر رو باهم داره.یعنی اشتباهات خودش رو جبران میکنه.
مسلما من یکبار بیشتر نمیتونم منفی بدم پس اگه تعداد منفی ها میره بالا تقصیر من نیست و تعداد افرادی که منفی میدن زیاده.
من نه با چادر و نه با حجاب مشکل دارم.مادر خودم چادریه....خواهرای خودم چادری هستن.چه توی سرمای 20 درجه زیر صفر چه تو گرمای 40 درجه بالای صفر.من هم به این حجاب و هم به این افراد احترام میزارم. اما این دلیلی نمیشه که چادر برای این افراد شرافت روح میاره و یا این که افراد غیرچادری از این شرافت روح بی نصیبن.
با مقدس کردن اشیا هم مخالفم.چادر نباید مقدس بشه و مقام الوهیت بگیره.با ایدئولوژی کردن مخالفم یاسمن.وگر نه چادر هم مثل مانتو و پوشش های دیگه محترمه

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۴۳, Blogger رضا گفت...

بابا لنگدراز
من در حدی که می تونم و توانم اجازه میده مطالعه میکنم.در مقام تساوی و فقط بودن من و تو همون قدر که احتمال داره من برداشت بد کرده باشم احتمال داره تو بد نوشته باشی.چرا تو نمیری بیشتر تمرین نوشتن بکنی؟؟؟

اما اگر من رو هم بزاری کنار،این پست منتقدین دیگه ای هم داره.در این مورد چی؟آیا تمام دوستانی که در این بحث شرکت کردند برداشت بدی داشتند؟
حتی موافقین (مریم) قبول دارند که جملات می تونه توهین آمیز باشه.یا رهگذر که بدون اشاره به پست با بحث افراط و تفریط جامعه به نوعی نشون میده که ممکنه این پست باعث واکنش بشه.
یه جوالدوز به بقیه میزنی یه سوزن هم به خودت بزن.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۵۲, Blogger جادوگر گفت...

میلاد جان اگر نظر دیگه ای داری بیا بنویس دلبندم، نه جون من، بیا عزیزم تعارف معارف نکن !

((:

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۲۷, Anonymous بابالنگدراز گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۳۰, Anonymous بابالنگدراز گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۲۲, Anonymous ناشناس گفت...

از مدیریت وبلاگ مینی مالیده میخوام بحث رو در این همینجا ختم به خیر کند
والا من هم حرف های بسیاری برای گفتن دارم

با تشکر

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۳۴, Blogger مینی مالیده گفت...

به نظر می رسه هر دو طرف حرف های خودشون رو زدن .
ادامه این بحث غیر از جدل های شخصی چیز دیگه ای به دنبال نداره.
لطفا از ادامه دادن بحث خودداری کنید.

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۳۶, Anonymous ناشناس گفت...

همین که آقامون مینی مالیده گفتن ولاغیر:)))))

 
در ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۲۹, Anonymous ناشناس گفت...

این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

 
در ۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۰۶, Anonymous ناشناس گفت...

ما که دیر رسیدیم ولی عجب دعوایی بوده هااااااااااا

 
در ۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۲, Anonymous رضا گفت...

من که دیگه نظر نمیدم ولی خب فکر نمی کنم مدیریت حق محدود کردن نظرات رو داشته باشه و یا به این نتیجه برسه که دو طرف حرف های خودشون رو زدن.اتفاقا واقعا خوشحال شدم که پس از مدت ها که تنها می اومدم و کامنت میزاشتم و میرفتم توی یه پست مینی مالیده این همه بحث صورت گرفت.چرا به جنبه مثبتش نگاه نمی کنید.این بحث ها واقعا مفید بود.واسه همه ماها.
حیف شد که مدیریت وبلاگ کامنت های نویسنده پست رو حذف کرده البته مطمئنا با نظر خود نویسنده بوده ولی خب قدرت پاسخگویی و بحث رو از بقیه گرفته.

من واقعا ظهور این بحث مفید،این همه نظرات متفاوت و فضای انتقادات مستقیم رو که در اینجا بروز کرد به مدیریت مینی مالیده تبریک میگم.

 
در ۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۴, Anonymous رضا گفت...

فرناز جان
حرفت رو بزن عزیزم.چرا ترویج دیکتاتوری میکنی؟چرا باید مینی مالیده دخالت کنه و بحث رو ختم به خیر کنه؟ مگه خودمون عقل و شعور نداریم؟

 
در ۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۴۳, Blogger م. گفت...

اگه نویسنده به نظرات خودش اعتقاد داشته باشه، اگه حرف های خودش رو باور داشته باشه و به اتهام هایی که به دیگران زده لااقل خودش اعتقاد داشته باشه، از اینکه نظراتش کماکان در معرض قضاوت سایرین باشه ترسی نداره و لزومی به پاک کردن نظرات خودش نمیبینه.

بهرحال...
نکته مثبتش این بود که یک فضای نقد ایجاد شد. بنظرم جامعه ایرانی بیشتر از هوا به این فضاها نیاز داره. ما همه توی این بحث ها نوپا هستیم. من به عنوان منتقد این بحث، خودم رو خالی از اشتباه نمیدونم.
امیدوارم روزی برسه که بتونیم انتقادهامون رو بدون دلخوری و دعوا و عصبانیت به آخر ببیرم.
در ضمن من هم به تیم مینی مالیده بابت ایجاد این فضا تبریک میگم (البته صرف نظر از مورد آخر)
واقعن هر وبلاگی پتانسیل ایجاد این بحث ها رو نداره. امیدوارم ادامه دار باشه.

براتون آرزوی موفقیت میکنم.

 
در ۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۱۱, Blogger ZoHrE گفت...

هیچ نمی فهمم چطور نوع لباس پوشیدن آدم می تونه دلیلی بر شرافت روح بشه،اگر شرافت روح اینقدر راحت به دست میومد خیلی از مردم می تونستن شریف و با ایمان باشند
خانمی گفتن که فکر می کنن چادر نوعی قداست داره،وای به ما که قداستمان به تکه و بخشی از لباسمان چسبیده، راستی چطور می شود ثابت کرد شلوار و مانتو و تی شرت و ... مقدس نیستند؟
در ایران از این نوع قداست ها برایمان زیاد درست کرده اند
بی شمار امامزاده، تسبیح، مهر، جانماز، پارچه های سبزی که از حرم می آورند، ادعیه، اسم ها، حتا سیاستمداران
خدا،دین و مذهب را به راحتی می شود از قداست های ساختگی جدا کرد
اما ما همیشه دنبال راحت ترین و دم دستی ترین موارد برای اثبات دینداری و شرافت خودمانیم
چادر پوشیدن راحت تر از محدود کردن روح و ذهن و زیر پا گذاشتن منافع شخصی است
ریش گذاشتن راحت تر از کمک واقعی و بی منت به یک خانواده فقیر است
نماز خواندن راحت تر از صرف بخشی از پول و زمان برای نیازمندان است
روزه گرفتن راحت تر از انتخاب بین حق و نا حق است
نذر دادن برای عاشورا راه خوبی برای پنهان کردن دزدی هاست
آنقدر در این کشور دین و ریا و مذهب و منافع به هم آمیخته اند که خیلی از ما ظاهر و قداست های ظاهری را به ایمان قلبی ترجیح می دهیم

 
در ۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۲, Anonymous الهام گفت...

کاش می شد یک روز تو خیابون راه برم بدون اینکه به خاطر لباس معمولیم زیر ذره بین قضاوت بقیه قرار بگیرم
بدون اینکه بشنوم که این حجاب دست و پا شکسته من هیچ نمی ارزه
بدون اینکه کسی بخواد بحث مفصل کنه به خاطر علاقه من به انتخاب لباسم
بدون اینکه کسی که حتی روسری هم به سر نداره چند تار موی بیرون ریخته از مقنعه رو دلیل بر عدم شرافت روحم بدونه و راحت طلبی جسمم
برای چادری ها هم همینه که دوست ندارند بخاطر چادری بودن عقایدشون زیر سوال بره از طرف بعضی ها.

نویسنده علاقه شخصیش رو گفته ولی کاش بقیه این بحث ها توی همچین فضایی حداقل ، نمی شد.از این نگاه های سنگین و اخم و لبخند های بیخودی که به آدم می فهمونه باز نوع لباسش دلیل توجه یا بی توجهی بقیه ست خارج از این فضا کم نیست دیگه شما ازش بگذرید.

 
در ۴ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۶, Blogger م.پارسا گفت...

چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند...زديم


مطمئن باشيد همه ما داريم اشتباه فكر مي كنيم همه دارن اشتباه فكر مي كنن از بودايي و بهايي و پروتستان و كاتوليك و طالبان گرفته تا شيعه و سني و .......(طرفدارها منظورمه نه سرچشمه ها كه همه سرچشمه ها پاكن)
ولي همه فكر مي كنن عقيده اونا درست ترينه
طرف ميكوبه يك ماه توي كوههاي هيماليا با خانواده پاي پياده با هزار بدبختي ميره كه برسه به يه معبد وسط كوه تا غذاهايي كه براي نذر آماده كرده تقديم كنه به معبد درحالي كه بچه هاش توي اون كوه از گرسنگي دارن تلف ميشن
فكر مي كنيد اون آدم سر سوزني فكر ميكنه كه عقيده خودش غلطه و شيعه 12 امام درسته يا طالبان درسته يا كومونسيم يا لائيك ....؟ يا اون كه به خودش بمب مي بنده و براي بهشتي شدن زن و بچه مردم رو ميكشه؟

چون نديديم حقيقت ره افسانه زديم
لطفا به عقيده هم احترام بذاريم به عقيده اون دختراي چادري كه خودشون بي اجبار چادر رو انتخاب كردن و هم به اونايي كه پوشش ديگه اي رو بر تن كردن يا اصلا نكرده
اينو به تك تكتون گفتم به عمو لنگ دراز و عمو ميلاد و عمو رضا و عمو پنگول و خاله ياسمين و خاله فرناز و بقيه

 
در ۴ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۱۹, Blogger احمد شریفی زمیدانی گفت...

چه قدر بحث اینجا شده، حیف که من نبودم! اما با جمله آخر این پست هم مخالفم! اتفاقاً شرافت روح رابطه مستقیمی داره با احترامی که شما به بدنتان و کلن خودتا می گذارید! وقتی تو گرمای تابستون به بدنتان آزار می رسانید و چادر مشکی می پوشید یعنی به شرافت روحتان هم آسیب رسانده اید

 
در ۶ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۴۱, Anonymous ناشناس گفت...

کاش پست های بابالنگدراز حذف نمیشد

 
در ۷ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۲۳, Anonymous یک نفر ناشناس گفت...

راستش من از اونایی هستم که توی گودر به این پست لایک دادم ، خودم هم چاردی نیستم و صد در صد با حجاب اجباری مخالفم .

لایک دادم و یک لحظه هم به این فکر نکردم که به شرف و قداست روح من که چادری نیستم توهین شده ، چرا اینطوری به قضیه نگاه می کنید ؟
چرا ما یک نفر رو که سال ها برای کشورش مبارزه کرده و زندان رفته شریف می دونیم ؟ این یعنی هرکس زندان نرفته بی شرافته ؟ قطعا معناش این نیست .
از نظر من ای ن پست صرفا تجلیلی بود از کسی که پای عقیده خودش ایستاده ، و مسلما هر مسئله ای استثنائاتی هم داره . راستش من نوعی با خوندن این پست متوجه می شم که مسلما منظورش اون ادم چادری نیست که زیر چادرش هر غلطی که بخواد بکنه ! البته به نظرم فشارها و اجبارهای غلطی که بخاطر حجاب هست خیلی روی برداشت ها اثر گذاشته و باعث تندروی شده .
به هر حال به عقیده من نه طرز بعضی انتقاد ها و لحن کلامشون چندان درست بود و بدتر از اون طرز جواب دادن نویسنده که افتضاح بود !

امیدوارم یک زمانی ما بتونیم توی همین فضای مجازی اصول اولیه دموکراسی رو رعایت کنیم تا برسه به فضای واقعی جامعه !

 
در ۷ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۴۲, Anonymous ناشناس گفت...

ّبه امید اونروز دوست ناشناس عزیز

 
در ۸ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۴۰, Blogger soroush گفت...

برای نویسنده ی این پست متأسفم. همین.

 
در ۲۸ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۳۶, Anonymous ناشناس گفت...

خوب برای کسی که چادریه اینجوریه دیگه.. دعوا نداره که..

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی